نویسنده: نیما شجاعی دکتری جامعهشناسی
از نظر بوردیو، آموزش، بر حسب مناسبات و جایگاههای طبقاتی تفاوت پیدا میکند. در این میان، از نظر وی، ما در یک میدان آموزش، کنشگران متفاوتی داریم و این کنشگران هر یک بر حسب جایگاههای متفاوت خود، هبیتوسها یا عادتوارههای متفاوتی را از خود بروز میدهند که شناخت بهتر آن هبیتوسها به ما در شناخت نیازها، اهداف و برنامههای ضروری برای شکوفایی آنها نیز کمک شایانی میکند. در این میان، سرمایههای اقتصادی، سرمایههای اجتماعی و سرمایههای فرهنگی تعیینکننده هستند. یعنی در میدان آموزش، آن سرمایههای گوناگون به اشکال مختلف، قابلیت تبدیل به یکدیگر را پیدا کرده و میتوان از آنها برای پیشبرد رشد میدان آموزش و گسترش مرزهای دانش در سطح فردی بهره برد.
مطابق با دیدگاه بوردیو، میدان آموزش یک عرصهی دووجهی است که نیاز به دستگاه مفهومی تلفیقی (ساختار و عاملیت) دارد. او واضع جامعهشناسی انعکاسی (reflexive sociology) است. مطابق این دیدگاه جامعه و میدان موجود در آن (قدرت، هنر، آموزش و غیره) دارای دو بعدی ساختاری و فردی است. در همین راستا، از مفهوم هبیتوس و میدان استفاده میکند. هبیتوس عرصهی ظهور و بروز سرمایههای فرهنگی است و خود میتوان تحت تأثیر میدانهای مختلف و در اینجا میدان آموزش تعیین یابد. بنابراین، میدان آموزش کارکردی دوگانه دارد: (1) هم در راستای برقراری نظم و ارتقای سرمایهی فرهنگی؛ و (2) هم حفظ نابرابری و دفاع از منافع طبقهی مسلط. با این دیدگاه، در مورد میدان آموزش تحصیلات تکمیلی در ایران چه چیزی میتوان گفت؟ میدان آموزش در ایران، چه مسائلی دارد؟ آیا در این میدان سرمایههای فرهنگی ارتقا مییابند یا اتفاقاً برعکس، مطابق با بسیاری از بحثهای در مورد «مافیا» و «رانت» و غیره، منافع طبقهی مسلط دستنخورده باقی میماند؟ بنا به اظهارات بسیاری از کارشناسان و اندیشمندان حوزهی تحصیلات تکمیلی در ایران، دانشگاه، بازار کسبوکار و نظام دانش در ایران نیز کارکردی دوگانه دارد؛ منتهی، بهنظر میرسد که در سالهای اخیر، با تشدید حاکمیت سرمایهی اقتصادی بر مناسبات موجود در نظام آموزش، اهمیت کسب سرمایهی فرهنگی و ارتقای آن کاهش یافته است و صرفاً از سرمایهی فرهنگی نوع متعین آن مدنظر قرار گرفته است. به این ترتیب که در میدان آموزش و پژوهش اتفاقاً «مافیای» نظام دانش یا همان جریان زرد نظام دانش، بهعنوان یکی از مهمترین بازارهای کاذب و فاسد نظام دانش و تحصیلات تکمیلی در ایران، در سالهای اخیر رشد بهشدت صعودی داشته و به این ترتیب، دیگر کسب سرمایههای فرهنگی و کیفی مندرج در میدان آموزش نیز اهمیت خود را از دست دادند. اگرچه گفتنی است که کنکور و نظام تحصیلات تکیملی در ایران خود نقصهای جدی داشته و نابرابریهایی را تولید میکرده است، اما در کنار آن به ارتقای سرمایهی فرهنگی نیز کمک شایانی میکرده است، که متاسفانه بهدلایل بسیار که بهنظر میرسد میتوان آنها را جملگی در تفوق کمیت بر کیفیت یا منطق نظام بازار بر نظام اجتماعی قلمداد کرد، نهتنها آن سرمایهی فرهنگی نیز مدنظر عاملان این حوزه نمیباشد؛ بلکه با تفوق آنچه گفته شد، در سالهای اخیر با افزایش نابرابری، کاهش سرمایههای فرهنگی و اضمحلال اخلاق و عدالت آموزشی نیز روبرو شدهایم.
برای نمونه، در مورد کنکور و مسائل مرتبط با آن، گفته شده است که اگرچه این امر، «بد» است، اما نبود آن «بدتر» است. در مورد پژوهش و پژوهشگری در نظام آموزشمان نیز میتوان همین نکته را بیان کرد. اگرچه شیوهی کنونی «پژوهشگری» در ایران «بد» است؛ اما، قطعاً رجوع به بازارهای مقالهنویسی و پایاننامهنویسی انتخاب گزینهی «بدتر» است. حال، پرسش این است که چرا افراد بهسراغ آن گزینهی «بدتر» میروند؟ چرا حاضر نیستند خود پژوهشهای خود را هرچند با کیفیت نهچندان «عالی» بهسرانجام برسانند و گزینهی «بد» را انتخاب کنند و نه «بدتر»؟ سوم، چگونه میتوان این گزینه «بد» را به گزینهی «خوب» تبدیل کرد؟ بهنظر میرسد که بایستی از وضعیت پژوهشگری در ایران شروع کرد. مسائل را آنرا شناخت و دست به نقد و بررسی وضعیت آن زد. سپس، به ترسیم شرایطی «خوب» همات گمارد و در نهایت استراتژیهای تحقق شرایط «خوب» را تدوین نمود.
در بررسی موضوع این پژوهش مواردی میتواند مدنظر قرار گیرد که در تدوین چارچوب مفهومی به ما کمک شایانی میکنند: (1) مسائل اصلی دانشجویان در حوزهی پژوهشگری چیست؟ (2) دلایل بروز و ظهور این مسائل چه هستند؟ (3) از نظر آنها چرا تا کنون این مسائل برطرف نشدهاند؟ (4) چه افراد، نهادها و سازمانهایی متولی حل مسائل مزبور هستند؟ (5) پیشنهادات کاربردی آنها برای حل مسائل مزبور چیست؟ (6) چه اساتیدی را بهعنوان پیشنهاد معرفی مینماید؟
با توجه به مبانی و پرسشهای مزبور، بهنظر میرسد که میتوان چارچوبی را تحت عنوان چارچوب مفهومی این پژوهش مدنظر قرار داد که در ادامه به آن اشاره میگردد: از نظر ساختاری، میدان آموزش تحصیلات تکمیلی در ایران، امکانات و محدودیتهای متعددی را برای عاملان آن فراهم میآورد؛ آنچه در این میدان تعیینکننده است، میزان و وضعیت سرمایهی فرهنگی موجود در آن است. سرمایهی فرهنگی دانشجویان در ایران تعیینکنندهی انگیزهها، نیازها و اهداف آنها از تحصیل در مقاطع تحصیلات تکمیلی است. علاوه، بر این عامل، مواردی همچون، پیشینهی اقتصادی و خانوادگی که به اختصار میتوان آنها را در متغیر ساختار طبقاتی خلاصه نمود و مؤلفهی مهم دیگری که میتوان آنرا نظام بازار در ایران قلمداد کرد، متغیرهای مهمی در تصمیم افراد برای تحصیل در مقاطع تحصیلات تکمیلی هستند. بهنظر میرسد که در سالهای اخیر میدان آموزش در ایران، تحت تأثیر شرایطی بوده است که گرایش به تحصیل در رشتههایی که افراد را زودتر به بازار کار متصل کنند بیشتر شده است و از این جهت، این مسائل در کنار یکدیگر شرایطی را رقم زده است که تصمیمات افراد را بیش از آنکه به کیفیت معطوف کند، بهسوی کمیت سوق داده است؛ و این مهم باعث روی آوری افراد به بازارهای کاذبی همچون نگارش مقاله و غیره سوق داده است تا زودتر با کسب مدرک دانشگاهی بتوانند وارد بازار کار شوند. با توجه به مطالب بالا، مدل مفهومی ذیل جهت فهم دلایل، نیازها و انگیزههای افراد از تحصیل در مقطع تحصیلات تکمیلی در ایران ارائه میگردد: